چشم زخم
چَشْمْزَخْم، گزند و زیانی که به باور مردم در اثر نگاه ستایشگر یا حسدآلود، یا زبان تمجیدآمیز دوستان و آشنایان شورچشم، و یا دشمنان و بدخواهان نظرتنگِ حسود به انسان، حیوان، نبات و شیء میرسد و به اصطلاح چشم یا نظر میخورند. مردمْ بسیاری از مرگها، ناخوشیها، رویدادها، بیبروبار شدن درختانِ پُربار و خشکشدن و کمشدن شیر مادران و دامهای پُرشیر را نتیجۀ اثرات چشمزدگی یا چشم بد میپندارند. باور به چشمزخم، در هر دو سنت مذهبی و عرفی در همۀ خُردهفرهنگهای ایرانی از دیرباز، رایج بودهاست. باور به چشمزخم و آداب و اعمـال مربوط به دفع آن بیشتر به پدیدۀ سحر و جادو، و فرهنگ
عرفی پیوند دارد تا به دین و مذهب؛ هرچند که دعاهای دفع چشمزخم، در بسیاری از فرهنگها، از ادیان و مذاهب متعارف منشأ گرفتهاند (EI2, I / 786).
مترادفات و ترکیبات
در زبان فارسی، واژههایی چند، مترادف و هممعنای چشمزخم بهکار رفتهاست؛ چشم، چشمبد، چشمزَخ (= چشمزخم)، چشمزد، چشمزدگی، نظر و نظرزدگی نمونههایی از آن است. ترکیباتی نیز با واژۀ چشم، به صورت عبارات اسمی و فعلی با مفاهیمی برآمده از چشمزخم، در زبان رسمی و عامیانۀ فارسی به کار رفتهاند، مانند چشمزخمخوردگی، چشمزخمدیدگی، چشمزخمرسیدن، یا چشمرسیدن و چشمرسیدگی، که همه به معنای گزند رسیدن در اثر چشمزخمزدن هستند؛ مثلاً، چشمزدن یا چشمزخمزدن و چشمکردن به معنای آسیب رساندن از راه چشم؛ چشمخوردن و چشمزخمخوردن، به معنای گزند و زیان دیدن از چشم بد؛ و چشمزننده، چشمزخمزننده، چشمفسای، چشمرسان یا چشمرساننده، به معنای کسی که چشمزخم میزند و آسیب میرساند.
اصطلاحهای دیگری نیز در فرهنگ و زبان فارسی رایج بوده است و هنوز هم بهکار میرود، مانند نظرزدن، نظرکردن و نظر خوردن، بهمعنای چشمزدن و چشمخوردن؛ نیز شورْچشم یا چشمِشور و بدچشم به معنای کسی که با نگاهش به دیگری زیان میرساند (نک : برهان؛ آنندراج؛ بهار عجم؛ داعیالاسلام؛ لغتنامه؛ معین، فرهنگ ... ).
از دورۀ باستان تاکنون، بیشتر مردم، چشمِ شور و چشمزدن را امری واقعی میپندارند و به آن باور دارند، اما روشنفکران، متجددان و فرزانگان، چشمزخم را «محض وهم و خیال» میدانند و میگویند ایـن بـاور «اصل و فصلی ندارد» (حبیب، 201؛ نیز نک : بریتانیکا، IV / 622؛ دانشنامه، 2 / 2295)، درحالیکه امروزه هم در بیشتر خردهفرهنگهای ایرانی، عمدهترین علت استفاده از تعویذ برای دفع چشمزخم است (صابری، 95، 97، 101). بسیاری از سفرنامهنویسان نیز دربارۀ باور ایرانیان به شورچشمی، گزارشهایی دادهاند (نک : همو، 91؛ نیز نک : جکسن، 432؛ بیشاپ، I / 138).
خاستگاه
باور به چشمِ بد یا چشمزخم، پدیدهای جهانی است و مردمان از هر فرهنگ، قوم، قبیله، دین، مذهب و فرقه به گونهای آن را باور داشتهاند و برای آن خاستگاه و منشأ متفاوتی تصور میکردهاند.
اندیشمندان ایران، در دورۀ اسلامی نیز در پی یافتن خاستگاه چشم بد بودهاند. مثلاً ابنسینا در اشارات و تنبیهات، مبدأ چشم بد و «اصابة بالعین» را حالت نفسانی اعجابآوری میدانست که بنابر خاصیتش، در شخص یا شیء مورد تعجب تأثیر بد میگذارد (ص 489). غزالی در کیمیای سعادت، چشمزدگی را «تأثیر نفس آدمی در اجسام دیگر» انگاشته، و در تبیین آن گفته است: «اگر نفسی خبیث و حسود باشد، وقتی مثلاً ستوری نیکو ببیند، به حکم حَسَد، هلاک آن را توهم کند و آن ستور در وقت بمیرد» (1 / 34). جلالالدین مولوی در تفسیر «وَ اِنْ یَکادُ»، چشم بد را «محصول قهر و لعنت» میداند (دفتر 5 / 732).
مردم، برپایۀ تجربیات جمعی خود، کسانی را که چشمان گود نشسته یا آبیرنگ و ابروان پیوسته و کشیده بر روی برآمدگی بینی دارند، به شورچشمی و گزند رساندن به دیگران از راه چشم، متهم میکنند؛ و زنان، بهویژه، زنان سالخورده یا شوهرنکرده، زنان سترون و نوعروسان، همچنین اشخاص معیوب، غیرمعمولی و بیگانه را به سبب ناهماهنگی و ناساز بودن با بافت جامعه، منشأ نظر زدن میدانند (وسترمارک، 25؛ EI2, I / 786؛ بریتانیکا، همانجا؛ نیز اسپونر، 313). به نوشتۀ دمیری در حیاة الحیوان برخی از حیوانات نیز مانند مار و افعی، نگاه آسیبرسان دارند و میتوانند با نگاه خود انسان را هلاک کنند (1 / 29، 251).
پیشینه
پدیدۀ چشمزخم و مفهوم و راههای دفع آن در بیشتر خردهفرهنگهای ایران وجود داشته است و در زندِ اوستا نیز از آن سخن به میان آمده است (برای تفصیل موضوع، نک : وسترمارک، 56-58).
اسپونر تداول پدیدۀ چشم شور را در میان کوچندگان، خیلی کمتر از شیوع آن در میان روستاییان میداند و مینویسد: با اینکه کوچندگان طلسمهای پیشگیرانه از زخمچشم به همراه کودکانشان میکنند، اما تنوع روشهای پیشگیرانه و احتیاطهای دیگر در دوری از چشم بد و شیوههای پیدا کردن افراد شورچشم، در میان آنها کمتر دیده میشود. او احتمال میدهد که فقدان این اسلوبها در میان کوچندگان گلهدار، به سبب جابهجایی بسیار آنها از نقطهای به نقطۀ دیگر باشد (ص 314).
بنابر تحقیقات وسترمارک در جامعههای اسلامی، یکی از موجبات عزلتنشینی زنان این جوامع و عادت آنان به پوشاندن صورت خود، بیم مردان از اثراتِ چشمزخم بر همسران و معشوقههایشان بوده است (ص 26؛ نیز EI2، همانجا).
تأثیرگذاری و تأثیرپذیری
مفهوم چشمزخم و باور به آن و شیوههای شَرزُدایی از آن، نظام ویژهای در فرهنگها پدید میآورد که به نظر اسپونر (ص 311) میتوان آن را با پدیدۀ سحر یا جادو همسان دید و کارآمد بودن و اثرگذاریاش را با جادو سنجید. جلالالدین مولوی قدرت تأثیر چشمزخم را آنچنان قوی میداند که میگوید: اگر صاحبان چشم بد نظر به شیر بیشه زنند، اثر آن کلّۀ شیر را «واشکافد تا کند آن شیر انین»، و در مصرع دیگری میگوید: «سیر وگردش را بگرداند فلک» (همانجا؛ نیز نک : نظامی، خسرو ... ، 302).
به باور ایرانیان، «چشم شور، مرد را در گور، و شتر را در دیگ میکند» (غزالی، همانجا). افلاکی دربارۀ اثر مهلک چشمزخم به مردگان گورستانی اشاره میکند که این قوم همه از چشمزخم مردهاند (نک : 2 / 809-810).
ایرانیان چشم مهرآمیزِ ستایشگرِ مادر، خویشان و دوستان را آسیبرسانتر از چشم بد دیگران میانگارند. مردم شرق ایران میگویند: «چشم ناز از چشم شور بدتر است!». اسپونر این باور را گسترهای از مفهوم چشم شور دانسته، و میگوید: بیگانه رشک میورزد و آشنا و خودی عشق، و هر دو شیوۀ رشک و عشقورزی، شکلهایی از رویکرد و توجه بیش از معمول بـه کسی یا چیزی است (ص 313-314؛ نیز نک : اِوَنز پریچارد، 15). در مناقب العارفین آمده است که: «هیچ چشم بدی آدمی را چنان مهلک نیست که چشم پسند خویشتن» (افلاکی، 2 / 810). نظامی در خسرو و شیرین گوید: «هر آن صورت که خود را چشمزد یافت / زچشم نیک دیدن، چشم بد یافت» (همانجا).
چشمزدگی و تأثیرپذیری از گزندهای چشم بد، بنابر جنس، سن، شرایط جسمانی، شکل و شمایل افراد، موفقیتهای زمانی و بحرانهای زندگی متفاوت است. مثلاً میزان آسیبپذیری از چشمزخم در میان نوزادان و کودکان، زنان جوان زیبا، شاد و خندان، و زنان به هنگام ازدواج، دورۀ آبستنی و هنگام زایش و دورۀ زائو بودن، و در مجالس مهمانی و جشن و سرور، دورۀ بیماری و به هنگام ضعف و ناتوانی بسیار بالا خواهد بود. مغولان بنابر سنت، برای دفع چشمزخم از فرزندان عزیز خود نام آنها را میگرداندند و تغییر میدادند (آملی، 2 / 257؛ نیز نک : بناکتی، 472).
درختان خوشباروبَر، مزارع پرمحصول، اسبان تیزتَک و چابک، گاوان وگوسفندان چاق، پروار، پرشیر و شیرده بیش از حیوانات، نباتات و چیزهای دیگر در معرض آسیب چشم شور و نظر قرار دارند (وسترمارک، 57؛ نیز EI2, I / 781). نظامی میگوید: «بس میوۀ آبدار چالاک / کز چشم بد اوفتاد در خاک» ( لیلی ... ، 95). جوینی مینویسد: دهاقین گرجی را «رسمی باشد که در میان جالیز چشمزخم را سرِ خر آویزند» (2 / 159).
بازدارندهها
در فرهنگهای جامعههای قدیم و سنتی، تدابیر ویژهای برای پیشگیری از چشمزدگی و دور کردن اثرات زیانبار چشم بد از آدمیزادگان، حیوانها و اشیاء اندیشیدهاند که کاربرد مجموعهای از دعاها و وردها، هیاکل و چشم پنامها، تمائم و نفرات یا رمانندهها و انجام دادن برخی آداب و اعمال جادویی از جملۀ این تدابیرند. در این مبحث، نمونههایی از تدابیر بازدارندۀ چشمزخم و شَرزُدایی از آن را مثال میزنیم:
الف ـ ادعیه و تعاویذ
در جامعههای اسلامی و در آن میان، ایران، مردم برای حفظ خود و حیوانات و اشیاء گرانبهای متعلق به خود در برابر چشمزخم، از برخی آیههای قرآن و عبارات دعایی همچون حِرز و تعویذ استفاده میکنند. آیات «وَ اِنْ یَکاد»، که به چشم زدن چشمزنندگان طایفۀ بنی اسد به پیامبر(ص) اشاره میکند، و خداوند با نزول آن، پیامبر(ص) را ازگزند چشم بد آنان دور داشت (دانشنامه، 1 / 873)، از رایجترین تعویذها برای دفع چشمزخم است: «حضور خلوت انس است و دوستان جمعاند / وَ اِنْ یَکاد بخوانید و در فراز کنید» (حافظ، 195).
آیات وَ اِنْ یَکاد را روی کاغذ مینویسند، یا به صورت زیور از طلا، نقره و عقیق میسازند و برای حفظ سلامت کودکان و بزرگسالان بر گردن آنها میآویزند، و یا بر بازوی آنها میبندند. وَ اِنْ یَکاد را به صورت لوح نیز مینویسند و قاب میگیرند و بر دیوار خانه نصب میکنند (دانشنامه، 2 / 2295).
سورههای معوذتان فلق (113) و ناس (114) به تنهایی، یا با سورههای کافرون (109) و اخلاص (112) که میان مردم به «چهارقل» موسوماند، متضمن تعویذ و از بازدارندهها بهشمار میروند؛ «گردون وَ اِنْ یَکاد همی خواند و قل اعوذ / از بهر چشمزخم که نهاش نام و نه نشان» (نک : فرهنگ ... ؛ آنندراج؛ بهار عجم). جملۀ توحید «لا اِلٰهَ اِلّا اللّٰه»: «تا تو را لاالٰهَ اِلّااللّٰه است / ای نزاری چه چشمزخم افتاد» (نزاری، 1 / 987)، یا «چشم بد را لا کند زیر لگد» (مولوی، دفتر 5 / 732) و عبارات دعایی «ماشاءَاللّٰه لاحول و ... » و «تَبارکَ اللّٰه» و «اَللّٰهُاَکْبَر» ازجمله دعاها یـا تعویذهای مؤثر در دفع چشمزخماند (نک : کلینی، 2 / 521؛ مجلسی، 173؛ قمی، 319-321؛ نیز نک : ه د، باطل سحر). از حضرت صادق(ع) روایت است که گفتهاند: برای پیشگیری از زخمِ چشمِ بد، 3 مرتبه «ماشاءَاللّٰه ... »، و به هنگام آرایش و بیرون رفتن از خانه، دو «اَعوذُ» را بخوانند (قمی، 536، نیز برای تعویذ چشمزخم انسان، نک : 537- 538، برای تعویذ چشمزخم حیوان و مانند آن، نک : 539-540). برای دفع چشم بد از درختان پربار نیز سورۀ معوذتان و ادعیۀ دیگر را مینوشتند و بر شاخههای آنها میآویختند (دانلدسن، 19).
تمامی یا آیاتی از سورۀ یس (36) را نیز همچون تعویذ چشمزخم در مواقع مختلف بهکار میبردند. خاقانی میگوید: «از چشم بد ایمنی که دارد / دندان و لب تو شکل یاسین» (ص 652)، و سنایی نیز گوید: «از برای چشمزخم بچۀ دیو لعین / عنبر اشهب مسوز و ورد خود یاسین مکن» (ص 509). همچنین تعویذی از 7 دعا مینوشتند و بر بازوی کودک میبستند، یا هر روز از هفته یکی از دعاها را بر او میخواندند. این تعویذ را «هفتهیکل» مینامیدند: «در حمایل حوریان از نام او / هشت جنّت هفت هیکل کردهاند» (همو، 517؛ نک : لغتنامه، نیز برهان، ذیل هفتهیکل).
هیکل نوعی حِرز، طلسم و تعویذ بود: « ... در گردن او [شتر] هیکلی بسته بودند» (نک : افلاکی، 1 / 310). همچنین باور داشتند که خواندن «دعای جوشن» نیز خوانندۀ آن را از هر گزند و آسیب دشمن و بدخواه در امان میدارد: « ... چشمزخمی گر هجوم آرد دعای جوشن است» (بیدل، 1 / 553؛ برای شأن نزول این دعا و اثرات خواندن آن، نک : قمی، 143-144). در یواقیت العلوم افسونی مجرّب برای دفع چشم بد آمده است که با این جملۀ دعایی شروع میشود: «اعوذ برب عبس عابس ... » و با آیات وَ اِنْ یَکاد پایان مییابد (ص 205).
ب ـ طلسمها و افسونها
از شیوههای دیگر چشمزخمزُدایی و پیشگیری از اثرات زیانبار چشم بد و درمان بیماران نظرخورده، به کاربردن انواع طلسم و چشمپنام و افسون است. این طلسمها و چشم پنامها چیزهای بسیاری را دربر میگیرند که انواع صدف، مهره، سنگ و گوهر، دندان، چنگال و ناخن، شاخ و استخوان حیوانات درنده و اهلی و برخی پرندگان، اسفند، کندر و وَشا، و برخی پلشتیها نمونههایی از رایجترین آنها هستند:
1. مهره و سنگ: برخی مهرههای خوشرنگ کبود، آبی و سیاه در زمرۀ چشمزدهایی متداول میان مردم بوده است که همراه خود و کودکان خود میکردند، یا به جامههایشان میدوختند؛ مشهورترین آنها عبارت بودند از: نظرقربانی (مهرهای به شکل چشم گوسفند)، باباغوری (سنگی سخت تیرهرنگ مایل به سرخی = خُماهان، برای شرح آن، نک : برهان، ذیل همین واژه)، ببین و بِتَرَک (مهرههایی چند به نامها و شکلهای گوناگون؛ دربارۀ آن، نک : مستوفی، 3 / 412؛ کتیرایی، 18-20؛ هدایت، 111)، چشمزد (مهرۀ شیشهای به رنگ سیاه و سفید و کبود): «یک چشمزد نباشد بهر چشمزخم ... » (خاقانی، 684)، و صدفهایی به شکلهای ماهی، دندان، چلیپا، چنگال پلنگ، و مانند آنها (برای برخی از این مهرهها و صدفهـا، نک : آقا جمال، 26-27، 59-61؛ دانلدسن، 20؛ برای انواع مهرۀ چشمزخم، نک : کتیرایی، 416- 418، 422-424؛ همایونی، 377).
«شَبَه» (معرب آن شبق)، سنگی سیاه و براق، و در نرمی و سبکی همچون کهربا ست که در دفع چشمزخم بهکار میرفته است. شهمردان (ص 265) کانِ آن را در هند دانسته، و گفته است که این سنگ را از آنجا به ایران و طبرستان، به ویژه آمل میآوردند. برخی هم کانی از شَبَه را در دشت قِبچاق، و کان دیگری از آن را در گیلان دانستهاند (برهان، ذیل واژه). راوندی در راحة الصدور مینویسد: «چشمزخم را شَبَهی هم میبایست» (ص 37)؛ مسعود سعدسلمان میگوید: «هرچه فیروزه بایدت بفروش / شَبَه از بهر چشمزخم بدار» (ص 920). سنگ یَشم یا یَشْب (جوهری، 219)، «حجر البَشَف» (سنگ سخت) (ERE, VII / 222)، فیروزه که آن را «حجرالعَین» نیز خواندهاند ( نوروزنامه، 37؛ جوهری، 135)، و جَزْعی (سنگی سیاه با خالهـای رنگارنگ، نک : تاریخ ... ، 66) را نیز برای چشمزدگی به بازو و مچ دست راست اشخاص، بهویژه کودکان میبستند، یا به گردن و جامۀ آنان میآویختند. با آویختن مهرههای آبی یا خرمهره به گردن حیوانات و دامها و بستن یک کلید آهنی به شاخ گاو، آنها را نیز از گزند چشم بد دور نگه میداشتند (دانلدسن، 19، نیز برای طلسمهای دیگر ضد چشمزخم، نک : 21).
از طلسمهای دیگر، «سُرو» (غیاث ... ، ذیل واژه) یا شاخ آهویِ نر یا چنگال شیر و حیوانهای دیگر: «در حمایل سُرو و چنگ چو سودیش نکرد / چنگ شیر و سُروی آهوی نر باز دهید» (خاقانی، 164)، چنگال عقاب (نسوی، 155)، و دندان خوک (حُبیش، 5 / 372) بود که همراه یا در مُرسَلۀ (گردنبند) کودکان میکردند؛ نیز «پَتَر» (سنسکریت: patra، از ریشۀ pat: افتادن، پریدن، نک : معین، حاشیه بر ... ، 367، حاشیۀ 3)، تَنْکه یا قطعهای طلا، نقره یا مس که روی آن نقش اسماء و طلسمات و تعویذات را میانداختند و همچون طلسم ضد چشمزخم بهکار میبردند. خاقانی میگوید: «چشم بد کز پتر و آهن و تعویذ نگشت / بند تعویذ ببرید و پتر باز دهید» (همانجا؛ نیز نک : کزازی، 270).
2. پنجه و چشم: شایعترین طلسم چشمزخمزدایی و دفع آسیبهای ناشی از چشم بد در میان ایرانیان، کاربرد نمادی از عدد 5 و پیکرۀ نقاشیشده یا ساختهشده از پنجۀ دست و چشم روی کاغذ یا روی انواع فلز بوده است و هنوز هم هست. عدد 5، نزد مسلمانانْ مقدس به شمار میآمده است، و برای آن نیروی فراطبیعی و خاصیت اثرگذار متصور بودهاند. از اینرو، نقش پنجۀ دست را همچون نمادی از عدد 5 مشابه طلسم و افسونی قوی برای دفع شرّ چشم بد و بازداشتن اثر آن بهکار میبردهاند. گاهی نیز با نگهداشتن پنجۀ دست راست در برابر افراد شورچشم و گفتن «پنج روی چشمت»، از گزند چشم بد جلوگیری میکردهاند (برای آگاهی بیشتر دربارۀ عدد 5 و قدرت جادویی پنج و پنجه، و استفاده از آنها برای جادوزدایی و دفع چشمزخم، نک : ه د، پنجه).
3. اسفند: از دیرباز، ایرانیان دانههای اسفند را برای گَنْدزُدایی فضای محیط زیست و رماندن و دور کردن ارواح خبیث و شریر از خانه و کاشانه، و حفظ سلامت خود و متعلقان خود بهکار میبردند (برای شرح به تفصیل این گیاه و خواص آن، نک : ه د، اسفند). متداولترین بهرهوری از دانههای اسفند در میان ایرانیان، کاربُرد آن در آداب مخصوص چشمزخمزدایی بوده است. در این آداب، انداختن نقشها و خط و خالهایی با خاکستر سوختۀ اسفند بر گونه و پیشانی و بناگوش کودکان، مانند «چَشمارو» یا «چشمارخ» (نقشهایی به شکل چشم) و «لام» یا «لامچه» (خالهایی به شکل حرف «ل») پیشینهای کهـن دارد (نک : ه د، اسفند؛ خالگذاری؛ نیز چشمارو). خالهای لام و لامچه چون به رنگ کبود بود، آن را «نیل» هم میخواندند (نک : برهان، ذیل نیل). نظامی گوید: «نیلی که کشند گرد رخسار / هست از پی چشمزخم اغیار» ( لیلی، 95)، و عمید لومکی گوید: «تا بود لامچه زعنبر و مشک / حور را بر عذار تو بر تو ... » ( فرهنگ، ذیل لامچه).
از اعمال دیگری که برای دفع چشمزخم صورت میگرفت، اینها بود: گذاشتن «زُگالآب»، یعنی سیاهی و مرکب روی گونه و پیشانی کودک: «آن زگالآب و سپندی که عَرَض دفع نکرد / هم بدان پیرزنِ مَخْرَقهخر بازدهید» (خاقانی، همانجا)؛ نشانگذاری با خون گوسفند قربانی روی پیشانی و گونۀ کودک (عسکرزاده، 102) و روی در خانۀ تازهساز، یا خانه و اتومبیل تازه خریداری شده (دانلدسن، 18؛ لفلر، 59)؛ اسپندگردانی به دور سر و ریختن در آتش و سوزاندن آن، حنظلۀ بادغیسی گوید: «یارم سپند گرچه بر آتش همی فگند / از بهر چشم تا نرسد مر ورا گزند» ( اشعار ... ، 2 / 12)، یا «یکی جهت چشمزخم اعدا سپند میسوخت» (کاشفی، 126؛ برای اسفندگردانی، نک : ه د، اسفند).
4. تخم شکستن: یکی از شیوههای درمان کودک نظرخورده و بیرون کردن آثار بلای چشم بد از تن او، یافتن شخص نظرزننده از طریق شکستن تخممرغ، یا بهگویش سیرجانیها «چشم تَرَکو» است. برای این کار، نام بستگان و آشنایان، همسایگان، بیگانگان، و دیده و ندیدهها را یکایک بر زبان میآورند و علامت گِردی با زغال روی پوست تخممرغ میکِشند. بعد سکهای بر سر تخممرغ میگذارند و با دو انگشت شست و سبابه سر و ته آن را همراه با به زبان آوردن نام افراد، فشار میدهند. تخممرغ به نام هرکس که شکست، او را چشمزنندۀ کودک میدانند. در این هنگام، اندکی از زردۀ تخممرغ را به کف پا و روی سر کودک میمالند و بقیه را با تکهای زغال و قدری نمک در یک تکه از پیراهن کهنۀ کودک میپیچند و به آب روان میدهند، یا روی یک خشت خام در سر چهارراه میگذارند. سکه را هم تصدق سر کودک به گدا میدهند و با این اعمال چنین میپندارند که اثرات بیماریزای چشمِ چشمزننده از کودک دفع خواهد شد (برای مراسم و آداب تخم شکستن، نک : هـدایت، 43؛ بختیاری، 325؛ مـاسه، I / 56؛ نیز نک : صفینژاد، 414- 415؛ اسدیان، 177).
مآخذ
آقاجمال خوانساری، محمد، «عقاید النساء»، عقاید النساء و مرآت البلهاء، به کوشش محمود کتیرایی، تهران، 1349 ش؛ آملی، محمد، نفائس الفنون، به کوشش ابراهیم میانجی، تهران، 1379ق؛ آنندراج، محمدپادشاه، تهران، 1335 ش؛ ابنسینا، اشارات و تنبیهات، ترجمه و شرح حسن ملکشاهی، تهران، 1375 ش؛ اسدیان خرمآبادی، محمد و دیگران، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ اشعار پراکندۀ قدیمترین شعرای فارسی زبان، به کوشش ژیلبر لازار، تهران، 1341 ش / 1962 م؛ افلاکی، احمد، مناقب العارفین، به کوشش تحسین یازیجی، آنکارا، 1980 م؛ بختیاری، علیاکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، 1378 ش؛ برهان قاطع؛ بناکتی، داوود، تاریخ، به کوشش جعفر شعار، تهران، 1348 ش؛ بهار عجم، لالهتیک چندبهار، لکهنو، 1334 ق / 1916 م؛ بیدل، عبدالقادر، کلیات، به کوشش اکبر بهداروند و پرویز عباسی داکانی، تهران، 1376 ش؛ تاریخ سیستان، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1314 ش؛ جکسن، ا. و. ، سفرنامه ( ایران در گذشته و حال)، ترجمۀ منوچهر امیری و فریدون بدرهای، تهران، 1357 ش؛ جوهری نیشابوری، محمد، جواهرنامۀ نظامی، به کوشش ایرج افشار، تهـران، 1383 ش؛ جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، 1334ق / 1916م؛ حافظ، دیوان، به کوشش محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران، 1320ش؛ حبیب اصفهانی، غرائب عوائد الملل، تهران، 1303ق؛ حُبیش تفلیسی، «بیان الصناعات»، فرهنگ ایران زمین، تهران، 1366 ش؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، 1357ش؛ داعیالاسلام، محمدعلی، فرهنگ نظام، تهران، 1362ش؛ دانشنامۀ قرآن و قرآن پژوهی، به کوشش بهاءالدین خرمشاهی، تهران، 1377ش؛ دمیری، محمد، حیـاة الحیـوان الکبرى، بیـروت، دار احیـاء التـراث العربی؛ راونـدی، محمد، راحة الصدور، به کوشش محمد اقبال لاهوری و مجتبى مینوی، تهران، 1364 ش؛ سنایی، دیوان، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1341ش؛ شهمردان بن ابیالخیر، نزهتنامۀ علایی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، 1362 ش؛ صابری افتخاری، عارفه، «باور به وجود نیروی فوق طبیعی در اشیاء در فرهنگ عامۀ مردم ایران»، انسانشناسی، تهران، 1391 ش، س 10، شم 17؛ صفینژاد، جواد، مونوگرافی ده طالبآباد، تهران، 1355ش؛ عسکرزاده، منیر، «چشم زخم و روشهای پیشگیری و درمان آن در دیوان خاقانی»، فرهنگ مردم، تهران، 1383ش، س 3، شم 11-12؛ غزالی، محمد، کیمیای سعادت، به کوشش حسین خدیوجم، تهران، 1361ش؛ فرهنگ جهانگیری، حسین بن حسن انجوشیرازی، به کوشش رحیم عفیفی، مشهد، 1351 ش؛ قرآن کریم؛ قمی، عباس، مفاتیح الجنان، تهران، 1391ق؛ کاشفی، حسین، روضة الشهداء، به کوشش ابوالحسن شعرانی، تهران، 1349ش؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1348ش؛ کزازی، جلالالدین، گزارش دشواریهای دیوان خاقانی شروانی، تهران، 1378ش؛ کلینی، محمد، الکافی، تهران، 1400ق؛ لغتنامۀ دهخدا؛ مجلسی، محمدباقر، حلیة المتقین، تهران، 1350ش؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، 1343ش؛ مسعود سعد سلمان، دیوان، به کوشش مهدی نوریان، تهران، 1364ش؛ معین، محمد، حاشیه بر ج 1 برهان قاطع؛ همو، فرهنگ فارسی، تهران، 1364ش؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش نیکلسن، تهران، 1360ش؛ نزاری قهستانی، دیوان، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، 1371 ش؛ نسوی، علی، بازنامه، به کوشش علی غروی، تهران، 1354ش؛ نظامی گنجوی، خسرو و شیرین، به کوشش بهروز ثروتیان، تهران، 1366ش؛ همو، لیلی و مجنون، به کوشش بهروز ثروتیان، تهران، 1363ش؛ نوروزنامه، منسوب به خیام، به کوشش علی حصوری، تهران، 1357ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1334 ش / 1956 م؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1349 ش؛ یواقیت العلوم و دراری النجوم، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1364 ش؛ نیز:
Bishop, I. L. B., Journeys in Persia and Kurdistan, London, 1891; Britannica , micropaedia, 1986; Donaldson, B. A., The Wild Rue, London, 1938; EI2; ERE; Evans-Pritchard, E. E., Nuer Religion, Oxford, 1977; Loeffler, R., Islam in Practice, Albany, 1988; Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938; Spooner, B., «The Evil Eye in the Middle East», Witchcraft Confessions and Accusations, ed. M. Douglas,